از کوره در نرو
اصولا همه ما در طول
زندگی بر اساس شیوهای که زندگی میکنیم به یک سری عادات خوب و بد مبتلا میشویم. شاید
در گذر سالهای زندگی، خود ما متوجه رفتارهای عادتی بدمان بشویم و یا به خاطر
بازخورد اطرافیان آن را بفهمیم که مثلا: «تو خیلی زود عصبی میشوی!»
«خیلی بیش از حد حساسی!» و... تا
وقتی که باور نکنیم و نپذیریم که این عادت بد در ما وجود دارد، موفق به ترک آن نمیشویم. برخی
افراد به علت عدم واقعبینی و یا به خاطر ترسهای شخصیتی خود، شهامت مواجه شدن با
خودشان را ندارند و نمیتوانند از سیکل معیوب این عادتها رها شوند. قدم
اول برای رفع عادتهای بد، آگاهی یافتن است. خیلی سخت نیست، فقط
کافی است وقتی دیگران مکرر در مکرر به ما میگویند که فلان عادت را داری، آن را
باور کنیم و در خلوت خود بگوییم که مگر میشود این همه آدم از روی دشمنی چنین
بازخوردی به من بدهند؟ بهتر است خودم را توجیه نکنم.
راست
میگویند من بیش از حد حساسام یا بیش از حد عصبی میشوم و این یعنی میل داشتن به
ترک عادت. بعضیها معتقدند فلان عادت بد را دارند
اما این رفتار یا عادت خاص به قول خودشان کارراهانداز است.
برخی میگویند که من
خودم میدانم که خیلی حساسام و مته به خشخاش میگذارم اما این موضوع همیشه به نفع
من است و دیگران در رفتار با من بیشتر مراعات میکنند. همسر
خانم مریم هم چون در گذر هفت سال زندگی مشترکش بازخورد خوبی از این عادت بدش
گرفته، قطعا تمایلی به ترک آن ندارد. همیشه به یاد داشته
باشید اگر یک رفتار بد تقویت شود، تکرار هم میشود. خانم مریم در بخشی از
نامهشان (که در خلاصه «قصه
از کجا شروع شد» قید نشده)
اشاره
کرده بودند که در اوایل زندگی، وقتی همسرم فحش میداد و از کوره در میرفت، یک بار
به این لجباری و شی پرت کردنش خندیدم؛ همین خندهای که خانم مریم شاید ناخواسته و
شاید هم از روی تعجب داشتهاند میتواند زمینه تقویت آن عادت بد را ایجاد کرده
باشد.
حواسم باشد به نقطه
جوش نرسم که اگر میزان آدرنالین خون من بالا برود، مدیریت خشم از کنترلم خارج
خواهد شد. بهتر
است یک لیوان آب بخورم یا از فضای موجود خارج شوم.»
متاسفانه امروزه رایجترین
عادت بد در میان مردم عدم مدیریت خشم است. راهحل برای رفع این
عادت بسیار بد آن است که شما به عنوان طرف مقابل (همسر، دوست و یا حتی
همکار چنین شخص بددهنی) باید هر بار که چنین الفاظی را میشنوید،
بگویید: «مودب باش!»
و
حتی اگر ثانیهای بعد دوباره فحش جدیدی به نشانه شوخطبعیاش داد، بگویید: «لطفا
مودب باش!» انگار که مثلا سوزن دستگاه گرامافون روی
این جمله قفل شده باشد و او از شما فقط همین جمله را میشنود. مطمئن باشید گام به گام به سمت شکلدهی
رفتار مثبت و ترک این عادت سوق داده میشود. اگر شما به این باور
رسیدهاید که یک عادت بد مثلا از کوره رفتن دارید میتوانید طی چند مرحله آن را
ترک کنید. پس از شهامت مواجه شدن و سپس میل ترک
عادت، قدم سوم آن است که بدانید نابرده رنج گنج میسر نمیشود و باید خود را برای
تحمل یک دوره سخت آماده کنید. ما همیشه در زندگی برای رسیدن به یک چیز
خوب مجبوریم سختی و تلخی رسیدن به آن را تجربه کنیم.
باید
برای ترک عادت بد و لذت بردن از زندگی سالم و اصلاح روابط خود با دیگران آماده
تحمل تنگناها شوید.
قصه از کجا
شروع شد؟
سالهاست که دارم با
این مرد عصبی زندگی میکنم. هر بار که به یک
دلیلی عصبی میشود باید خودم را از جلوی چشمش مخفی کنم تا مورد اصابت فحشها و
اشیایی که پرت میکند قرار نگیرم. جالب اینجاست که بعد
از این توفان خشم، مرا صدا میکند و با خونسردی میگوید: «چرا
اخم کردی؟ چی شده؟ هر کسی یک عادتی دارد. من هم 10 دقیقه
یا یک ربع عصبی میشوم و بعدش خوب میشوم. این مدت دور و بر من
نباش تا آرام شوم.» جالب اینکه اصلا
مسوولیت رفتارش را نمیپذیرد. من واقعا خسته شدهام. به
نظر شما وقتی پسرم بزرگتر شود، از یک چنین پدری چه
خشم
گویی خواهد گرفت؟
وظیفه من به عنوان یک مادر چیست؟
به راستی چگونه میتوانیم
عادتهای بدی را که به آن مبتلا هستیم از زندگی خود پاک کنیم؟ این سوالی است که با
دکتر بدریالسادات بهرامی در میان گذاشتهایم و پاسخ را از او گرفتهایم.
چگونه از کوره در نرویم؟!
1- در کمینگاه خشم خود
بنشینید تا بتوانید نسبت به کمترین میزان حس خشمتان حساس شوید. با
تمرین میتوان از روی حالات خود و تغییرات جسمی متوجه شد که در حال عصبی شدن
هستیم و با خود بگوییم: «این موضوع داره حرص منو درمیآره! آدرنالین
خونم به من میگوید که به تپش قلبم و نفس کشیدنهای تندتند و حتی سفت شدن ماهیچههای
بدنم توجه کنم! حواسم باشد به نقطه جوش نرسم که اگر
میزان آدرنالین خون من بالا برود، مدیریت خشم از کنترلم خارج خواهد شد. بهتر
است یک لیوان آب بخورم یا از فضای موجود خارج شوم.»
2- برای ترک این عادت
باید موضوعاتی را که موجب برانگیختن خشمتان میشود بشناسید و طوری رفتار کنید که
از کشیده شدن به سمت آن موضوعات پیشگیری شود. مثلا اگر پاشنه آشیل شما صحبت در مورد
مادرتان است، میتوانید در صورت صمیمیت با طرف مقابل به او بگویید من راجع به
مادرم کمی حساسام. در صورتی که چنین صمیمیتی بین شما نیست
یا حس میکنید از این صحبت شما سوءاستفاده کنند خودتان به طریقی بحث را به جایی
بکشید که از آن موضوع ناراحت کننده دور شوید و به این طریق درجه خشم شما فروکش
کرده و دوباره به صفر و یا درجهای که کنترل آن را دارید خواهد رسید.
موضوعاتی را که موجب
برانگیختن خشمتان میشود بشناسید و طوری رفتار کنید که از کشیده شدن به سمت آن
موضوعات پیشگیری شود.
3- بعضی چیزها میتوانند
به شما کمک کنند و کارتان را آسان نمایند؛ مثلا موقعیتهای زمانی، موقعیتهای
مکانی و حتی ارتباطی می تواند شرایط را برای تمرین آرامش آسان کند درمورد ارتباط
خود میتوانید به منظور تسهیل کار، مدتی را با یک آدم صبور یا با کسی که احساس میکنید
قدرت کنترل رفتارش شما را مجذوب کرده طرح دوستی بریزید. قطعا
او میتواند این تغییر عادت را برای شما راحتتر کند.
فضای
ارتباطی جدید و ترک افرادی که نه تنها این عادت بد شما را بد نمیدانستند، بلکه به
گونهای مشوق شما بودهاند، میتواند بسیار موثر باشد.
4- در مواقع عصبانیت با
اندکی تامل علت تحریک پذیری را کشف کنید. گاه باید مقداری زمان
بگذارید و از میان عوامل مختلف علت واقعی و اصلی را پیدا کنید. پس
از تامل میزان خشم را با میزان و اهمیت علت آن تطابق دهید . و
به این نتیجه برسی که با تغییر نگرش و یا تفسیر های ذهنی می توان خود را آرام تر
نمود . و علت خشم به این اندازه ارزش خشم موجود
را ندارد.
از ابراز علاقه به همسرتان خجالت نکشید
اوایل زندگی ، آنقدر به من علاقه داشت که حتی حاضر نبود ، بدون من غذا بخورد ، علاقه همسرم به حدی بود که روزی چند بار از محل کارش با من تماس می گرفت . نکات فوق ، نمونه ای از جملاتی است که بارها از مراجعان شنیده می شود . آیا شما هم فکر می کنید علاقه همسرتان کم شده است ؟ یکی از مواردی که موجب بروز آسیب های جدی در ارتباط زوج ها می شود ، این است که یکی از آنها ، یا حتی هر دو طرف ، احساس می کنند .
اوایل زندگی ، آنقدر به من علاقه داشت که حتی حاضر نبود ، بدون من غذا بخورد
علاقه همسرم به حدی بود که روزی چند بار
از محل کارش با من تماس می گرفت . نکات فوق ، نمونه ای
از جملاتی است که بارها از مراجعان شنیده می شود . آیا شما هم فکر می
کنید علاقه همسرتان کم شده است ؟ یکی از مواردی که موجب بروز آسیب های جدی در
ارتباط زوج ها می شود ، این است که یکی از آنها ، یا حتی هر دو طرف ، احساس می
کنند . همسرشان
به آنها بی توجه شده یا علاقه اش کاهش یافته است.
فردی
که چنین تصوری دارد ، احساس بی ارزشی می کند ، یا حتی احساس امنیت خود را نسبت به
زندگی مشترک از دست می دهد . این احساس ، زمانی نقش تخریبی بیشتری
پیدا می کند که زن یا شوهری که این نگرش را دارد ، سعی کند رفتار فرد مقابل را با
بی توجهی جُبران کند . بسیاری از افرادی که به همسر خود بی
توجهی می کنند ، دلیل رفتاشان را گرفتاری های روزمره ذکر می کنند ، در حالی که اگر
ما بدانیم ایجاد ارتباط رضایت بخش با همسر ، موجب می شود در مقابله با مشکلات نیز
قدرت بیشتری داشته باشیم ، هر گز محبت خود را از او دریغ نخواهیم کرد
.
در ادامه ، ذکر این
نکته بایسته است که ابراز علاقه در هر دوره ، شکلی متفاوت می یابد . به
زبان دیگر ، شاید همسرشما هنوز به شما ابراز علاقه می کند ، ولی شکل آن با گذشته
متفاوت شده است . مثلاٌ شاید زمانی که امکان آن فراهم بود
، هر هفته با یکدیگر به تئاتر می رفتید ، ولی شاید امروز دوست دارد با شما بیشتر
صحبت کند از سوی دیگر ، یکی از اشتباهات رایج به ویژه در میان زوجهای جوان این است
که رفتارهایی را ابتدای ازدواج انجام می دهند که امکان ادامه آن وجود ندارد ؛
مثلاً وقتی شما و همسرتان با هم در یک ظرف غذا می خورید و
این را نشانه عشق به یکدیگر می دانید ، مطمئن باشید این رفتار را در آینده ای نه
چندان دور باید ترک گویید ، یا اگر چند بار در روز با همسرتان تماس می گیرید ،
ممکن است در وضعیتی قرار گیرید که امکان ادامه این عمل وجود نداشته باشد
.
در این حالات ، مشکل
از آنجا شروع می شود که زن یا شوهر ، ترک این رفتار را به حساب کم علاقه شدن همسر
خود بگذارند.
بنابراین ، توصیه می
شود حتماً رفتارهایی را انجام دهید که امکان ادامه آن وجود داشته باشد . این
وضعیت گاهی درباره خرید هدایا هم صادق است . به صورتی که افراد
معمولا اوایل ازدواج هدایای گران قمیتی به همسر خود می دهند ، در حالی که سالهای
بعد ، امکان خرید چنین هدایایی را از دست می دهند ، این نیز یکی از مواردی است که
موجب می شود برخی همسران احساس کنند علاقه طرف مقابل به آنها کم شده است . اگر
می خواهید لذت بیشتری از زندگی مشترک ببرید ، حتماً به نکات زیر عمل کنید
:
1 - از
ابراز علاقه به همسرتان خجالت نکشید . ابراز علاقه نشانگر
میزان دوست داشتن شماست .
2 – نگویید علاقه ام را با
رفتارم نشان می دهم . برای ابراز علاقه باید از کلمات استفاده
کرد .
3 – هیچگاه اجازه ندهید
مشکلات زندگی ، شما را از همسرتان دور کند .
4 – همیشه ابراز علاقه به
همسر ، بهترین هدیه به اوست . این هدیه مجانی را از او دریغ نکنید
.
5 – اگر در ابراز علاقه
به همسرتان ناتوان هستید ، یا روش آن را نمی دانید ، حتماً به یک مشاوره امور
خانواده مراجعه کنید .
احساسات ، نیازها و آسیب
پذیری های همسران
در قسمت قبل مطالبی
در مورد ارتباط مناسب ، قدردانی و ایجاد تغییر در زندگی مطرح نمودیم . اینک
می خوانیم...
چه کنیم تا ازدواجمان توأم با عشقی ماندگار باشد ( قسمت سوم )
در قسمت قبل مطالبی در مورد ارتباط مناسب ، قدردانی و ایجاد تغییر در زندگی مطرح نمودیم . اینک می خوانیم...
3- احساسات ، نیازها و آسیب پذیری ها
برای این که عشق را احساس کنیم ، به احساس نیاز داریم . وقتی نتوانیم با اطمینان خاطر احساسات خود را بیان کنیم ، تماس خود را با عشق و شور و نشاط از دست می دهیم. در حالی که زنها مایلند بیشتر حرف بزنند و شوهرانشان به حرف های آنها گوش فرا دهند، مردها نیاز دارند که همسرانشان در مقام تعریف و قدردانی از آنها حرف بزنند.
وقتی مرد میل به راضی کردن همسرش را ازدست بدهد، احساسات محبت آمیز او خود به خود سرکوب می شود. وقتی زنی نتواند آزادانه و با احساس امنیت خاطر احساساتش را با همسرش در میان بگذارد، او نیز احساسات و عواطف خود را سرکوب می کند.
به مرور، وقتی زن و شوهر احساسات خود را همچنان سرکوب می کنند، دیواری به دور قلب خود می کشند. هرگاه زن احساس می کند که مورد بی اعتنایی شوهرش است و یا از ناحیه او حمایت نمی شود، آجر دیگری بردیواری که حول قلبش کشیده است اضافه می شود و هرگاه مردی احساس کند که از سوی همسرش مورد بی اعتنایی ، یا انتقاد قرار می گیرد، آجر دیگری بر دیوار اطراف قلبش می نشاند.
در آغاز می توانیم هنوز عشق و محبت را احساس کنیم؛ زیرا دیوارهای اطراف قلبمان کم ارتفاع هستند و راه قلب ما را به طور کامل مسدود نکرده اند. اما وقتی دیوارها بلند می شوند و راه قلبمان را سد می کنند، میان ما و احساسات محبت آمیز فاصله ای می اندازند.
برای بازگردانیدن شور و شوق عشق ، باید آجرها ی دیوار اطراف قلبمان را یکی یکی خراب کنیم . به کمک برقراری ارتباط صحیح و با قدردانی از کارهای یکدیگر می توانیم مهر و عشق رفته را باز یابیم .
احساس تألم
وقتی از عشق مورد نظر خود باز می مانیم و در برابر همسر خود آسیب پذیر می شویم ، احساس درد و تألم می کنیم . بسیاری از زوج ها برا ی برخورد با این تألم ، بی تفاوت می شوند . ممکن است به خود بگویند:" مهم نیست، اهمیت نمی دهم ." و یا ممکن است به این نتیجه برسند که نمی توانند به یکدیگر اعتماد کنند.
تلاش برای افزایش مهر وعلاقه
یکی از مشکلات زنان این است که وقتی احساس می کنند همسرشان آنها را دوست ندارد، نمی توانند مکنونات قلبی خود را با همسرشان در میان بگذارند و حال آن که باید و لازم است که آنها برای جلب اعتماد همسرشان بیش از پیش بکوشند. در غیر این صورت تماس با نیازهایشان را از دست می دهند.
رمز افزایش اطمینان و اعتماد ، انتظار کامل و بی عیب و نقص بودن همسر نیست. به جای آن باید مهارت هایی در خود ایجاد کنید تا بتوانید همسرتان را در ارائه ی آنچه شما می خواهید ، یاری دهد. زن با درک تفاوت های روحی مرد می تواند به این نتیجه برسد که همسرش حتی بر خلاف آن چه در ظاهر نشان می دهد او را دوست دارد. زن می تواند به کمک مهارت های جدید ارتباطی به شوهرش کمک کند تا بهتر درمقام حمایت از او برآید.
مرد برای برداشتن دیوارهای اطراف قلبش باید به همسرش توجه بیشتری نشان دهد. برای باز گردانیدن مهر و عشق باید بداند که به تلاشی سخت احتیاج دارد.
اگر دیواری در اطراف قلب مرد ایجاد نشده باشد، کارها ساده می شود. اما اگر مرد مورد بی اعتنایی قرار گیرد، دیوارها بار دیگر بالا می روند. هر گاه او احساس کند که از کارهایش قدردانی نمی شود، آجر دیگری بر دیواراضافه می شود.
اما اگر مرد بداند که می تواند با تلاش ، دیوارهای قلبش را درهم فرو ریزد، می تواند از رخوت و کسالت بیرون آید. این گونه احساس می کند که باردیگر به مردی قدرتمند تبدیل شده است. با این قدرت جدید، راه پیش روی او ، دشواری و ناهمواری اش را از دست می دهد و بار دیگر با خشنود ساختن همسرش نیرو می گیرد و قدرتمند می شود.
احترام به تفاوت ها در زندگی
زناشویی
همانطور که می دانیم
زنان و مردان دارای تفاوت های بسیاری هستند و آگاهی ازاین تفاوت ها در بهبود روابط
بسیار مؤثر است. همچون آهن ربا، تفاوت های افراد می
تواند باعث جذب آنان به یکدیگر شود. با بالا رفتن درک و
آگاهی می توانیم به این تفاوت ها احترام بگذاریم و توجه خاصی داشته باشیم.
همانطور که می دانیم زنان و مردان دارای تفاوت های بسیاری هستند و آگاهی ازاین تفاوت ها در بهبود روابط بسیار مؤثر است. همچون آهن ربا، تفاوت های افراد می تواند باعث جذب آنان به یکدیگر شود. با بالا رفتن درک و آگاهی می توانیم به این تفاوت ها احترام بگذاریم و توجه خاصی داشته باشیم.
تفاوت های بین مردان و زنان حقیقتاً می توانند مکمل یکدیگر باشند و به هر یک از طرفین فرصتی دهند تا به تعادل برسند. اگر ما روحیه کاملاً پرخاشگری داشته باشیم جذب فردی می شویم که آرام تر و خونسردتر از ما باشد. با ارتباط برقرار کردن با فرد آرام و خونسرد، ما به طور ناخودآگاه با خصوصیات و کیفیت های این گروه آشنا می شویم.
در واقع تفاوت های بین افراد باعث می شود آنان به سوی یکدیگر جذب شوند و این همان احساسی است که ما آن را عشق تعبیر می کنیم. معمولاً دختران جوان دوست دارند فردی را شریک زندگی خود انتخاب کنند که فاقد خصوصیات بـَدِ خودشان باشد.
بسیاری از زوجین دوست دارند همسرشان را تغییر دهند و خصوصیات و رفتار او را همانند ایده آل خود بسازند. در نزد چنین فردی این تغییر وفاداری به همسر نامیده می شود و خود یک عشق واقعی است. تجربه ثابت کرده است که انسان با تغییر اساسی رفتار و باورهایش صرفاً برای ایجاد یک رابطه خوب با طرف مقابلش به تعادل نمی رسد و بالاخره این عدم تعادل در مواردی خود را نشان می دهد و در زندگی زناشویی تأثیر خود را خواهد گذاشت.
تفاوت های بین افراد، بُعد دیگری را نیز ایجاد می کند؛ بدین معنا که وقتی زن و شوهری تفاوت های بین یکدیگر را بپذیرند و سعی در تغییر یکدیگر نداشته باشند، در این صورت شباهت ها و همانندی های بسیاری را نیز در دیگری درک می کنند. گرچه هر کدام از ما منحصر به فرد هستیم ولی در بیشتر جنبه ها به هم شباهت داریم. این تضاد ما را به یک حقیقت شگفت انگیز در روابط رهنمون می کند. به عبارت دیگر شریک زندگی شما ترکیبی از تفاوت ها و تشابهات مکمل است. زن و شوهرهای واقعاً عاشق، مفهوم این ترکیب را بسیار خوب می دانند.نمونه های ذیل گفته های این افراد است:
ما با یکدیگر بسیار فرق داریم ولی آنچه که ما را به یکدیگر پیوند می زند این است که هر دوی ما خیلی احساساتی هستیم.
ما در بسیاری جنبه ها با یکدیگر تفاوت داریم. من طلوع آفتاب را دوست دارم ولی همسرم از غروب آفتاب خوشش می آید. او رؤیایی است ولی من واقع بین هستم. او از هر حادثه ای نگران نمی شود ولی من دائماً نگران هستم. با این وجود ما در بسیاری جنبه ها یکی هستیم. به طوری که حرف و عملمان در زندگی یکی است و انگار دارای یک طول موج می باشیم.
گاهی اوقات من عاشق همسرم هستم و گاهی اوقات از او خسته می شوم. وقتی عاشق او نیستم به این خاطر است که در آن لحظه توانایی ابراز عشق و محبت به او را ندارم. در این مواقع احساس خوبی ندارم زیرا می دانم برای بهبود رابطه و داشتن یک زندگی خوب باید با هم باشیم و یکدیگر را حمایت کنیم.
بیشتر مشکلات ما کاملاً متفاوت از یکدیگر است، ولی شباهت ما در این است که هر دوی ما مشکلات زیادی داریم. ما یاد گرفته ایم برای غلبه بر مشکلات به یکدیگر کمک کنیم بدون آنکه به دیگری احساس بی ارزشی دست دهد. فکر می کنم اگر همسرم انسان کاملی بود و مشکلی نداشت احساس من طور دیگری بود به طوری که می خواستم همیشه او را شکست دهم.
مدت دو سال از زندگی ما بسیار عاشقانه گذشت. بعد از مدتی آتش عشق و محبت ما فروکش کرد. حالت رمانتیک زندگی از بین رفت. وقتی یک روز صبح از خواب بلند شدم احساس کردم ما دو انسان متفاوت از یکدیگر با شباهت های بسیار کم هستیم. بسیار غصه خوردم و از زندگی مأیوس شدم ولی بعد از مدتی فهمیدم که این عشق واقعی نیست.عشق واقعی یعنی تقسیم احساسات و درک ناراحتی هایمان. من عاشق یک شخص واقعی شدم تا عاشق شخصیتی که می خواستم از او بسازم.
در همه این مثال ها عشق در طی زمان با پذیرش و درک از یکدیگر توسعه و رشد پیدا کرد. با این روش هدف از عشق هماهنگ کردن تفاوت های بین زن و شوهر و ساختن یک رابطه مثبت و پایدار است.
شاید بسیاری از خانواده های امروزی با عشق واقعی بسیار فاصله داشته باشند. بسیاری از زوجین دوست دارند همسرشان را تغییر دهند و خصوصیات و رفتار او را همانند ایده آل خود بسازند. در نزد چنین فردی این تغییر وفاداری به همسر نامیده می شود و خود یک عشق واقعی است. تجربه ثابت کرده است که انسان با تغییر اساسی رفتار و باورهایش صرفاً برای ایجاد یک رابطه خوب با طرف مقابلش به تعادل نمی رسد و بالاخره این عدم تعادل در مواردی خود را نشان می دهد و در زندگی زناشویی تأثیر خود را خواهد گذاشت.
عشق واقعی و عشقی که امروزه تمام روان شناسان مسائل خانواده متفق القول بر آن صحه می گذارندپذیرش و احترام به تفاوت طرف مقابل است. مطمئن باشید اگر تمام کره زمین را نیز بگردید همسری که در تمام جنبه ها همانند شما باشد پیدا نخواهید کرد. تنها با پذیرش تفاوت های همسرتان خواهید توانست در ساختن یک زندگی خوب قدم های مثبتی بردارید.
اجزاء عشق ( عشق و تأثیر آن در زندگی (2))
غیر از گهر عشق که
پاینده و باقی استباقی همه چون موج ز دریا گذرانند ( صائب) عشق در درجه اول نثار کردن است، نه
گرفتن. عده
ای نثار کردن را با محروم شدن و قربانی گشتن یکی می دانند. دیدگاه ها نسبت به این کلمه متفاوت است. کسی
که شخصیت سوداگرانه دارد چیزی را می دهد، اما فقط در صورتی که متقابلاً بتواند
بگیرد. «دادن» بدون
«گرفتن»،
به معنای فریب خوردن است. کسی که منش اصیل بارور و سازنده ندارد
احساس می کند نثار کردن فقر می آورد و به همین دلیل از آن می پرهیزد. اما
برای کسی که دارای منش بارور و سازنده است نثار کردن مفهوم کاملاً متفاوتی دارد؛
به معنای برترین مظهر قدرت آدمی است، انسان را غرق در شادی می کند؛برای او نثار
کردن از دریافت کردن شیرین تر است، نه به این خاطر که به محرومیتی تن در می دهد
بلکه به این خاطر که زنده بودن خود را احساس می کند.
غیر از گهر عشق که پاینده و باقی استباقی همه چون موج ز دریا گذرانند ( صائب) عشق در درجه اول نثار کردن است، نه گرفتن. عده ای نثار کردن را با محروم شدن و قربانی گشتن یکی می دانند. دیدگاه ها نسبت به این کلمه متفاوت است. کسی که شخصیت سوداگرانه دارد چیزی را می دهد، اما فقط در صورتی که متقابلاً بتواند بگیرد. «دادن» بدون «گرفتن»، به معنای فریب خوردن است. کسی که منش اصیل بارور و سازنده ندارد احساس می کند نثار کردن فقر می آورد و به همین دلیل از آن می پرهیزد. اما برای کسی که دارای منش بارور و سازنده است نثار کردن مفهوم کاملاً متفاوتی دارد؛ به معنای برترین مظهر قدرت آدمی است، انسان را غرق در شادی می کند؛برای او نثار کردن از دریافت کردن شیرین تر است، نه به این خاطر که به محرومیتی تن در می دهد بلکه به این خاطر که زنده بودن خود را احساس می کند.
گذشته از عنصر نثار کردن، عشق متضمن عناصر دیگری است که همه در جلوه های گوناگون عشق مشترک اند، دلسوزی، احساس مسئولیت، احترام، شناخت و دانایی.این که عشق نیاز به دلسوزی دارد به وضوح در عشق مادر و فرزند دیده می شود.
عشق عبارت است از رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه بدان مهر می ورزیم. آنجا که رغبت جدی به زندگی وجود ندارد، عشق هم نیست. جوهر عشق، رنج بردن برای چیزی و پروردن آن است. آدمی چیزی را دوست می دارد که برای آن همواره رنج برده باشد و رنج چیزی را بر خویشتن هموار می سازد که عاشقش باشد.
دلسوزی و توجه جنبه دیگری از عشق را در برمی گیرند و آناحساس مسئولیت است. معمولاً احساس مسئولیت با اجرای وظیفه ای که در خارج به ما تحمیل شده است، اشتباه می شود؛ احساس مسئولیت تحمیلی نیست، امری است کاملاً ارادی و پاسخ آدمی است به احتیاجات یک انسان دیگر. خواه این احتیاجات بیان شده باشند و خواه بیان نشده باشند.
جزء سوم عشق، احترام است. اگراحترام وجود نداشته باشد، احساس مسئولیت سقوط می کند. احترام یعنی علاقه به این مطلب که دیگری آن طور که هست باید رشد کند و شکوفا شود. آنجایی که احترام هست استثمار نیست. احترام، یعنی فردی را به خاطر خودش و نه به خاطر منافع شخصی دوست داشتن. رعایت احترام دیگری بدون شناختن او میسر نیست.
یکی دیگر از اجزای عشق،شناخت است. اگر دلسوزی و مسئولیت توأم با شناخت نباشد هر دو آنها کور خواهند بود. و شناختی که زاده عشق است سطحی نیست، بلکه عمق دارد، چنین شناختی وقتی میسر است که من بتوانم بر علاقه خود فائق آیم و دیگری را چنان که هست ببینم. مثلاً ممکن است از ظاهر او قضاوت کنم که فلان شخص آدم تندخو و عصبانی است، ولی اگر عمیق تر او را بشناسم، شاید بگویم او مضطرب و نگران است، احساس تنهایی می کند، یا احساس گناه می نماید. بدین ترتیب در می یابیم که اوقات تلخی او معلول چیزی عمیق تر است و لذا او را انسانی می بینیم که رنج می کشد، نه آدمی که بدخو و عصبانی است.